هر شب
فندکم را چک می کنم
تعداد سیگارهای داخل پاکت را
یک به یک شمارش می کنم
خوش ندارم
حسرت کامی بی سیگار
تا صبح
بر روحم بماند ...دردهایم را
از انتهای دل نداشته
بیرون می کشم ...
هر شب
در آرامش تاریکی
سینه خسته ام را
با فریاد های پس انداز شده
بیرون می کشم
دست میکشم بر رویشان
و حیفم میآید از فریاد !
فریادها را می خورم
و جایشان
نجوا و سکوت سر میدهم ...
هر شب
به ماه نگاه می کنم
ماه با چشمهایش
برای چشم هایم
لالایی سر میدهد
و من
بغض های خورده
بغض های کال
بغض های تا همیشه بی قرار
را
از گلو
بیرون می کشم ...
هر شب
تاب می خورم
بین زمین و آسمان
و گنگ
در حیرتم
که اهل کدامیک هستم
زمینی یا آسمانی ! ...
هر شب
برای خودِ از همه بیگانه
بساط پهن می کنم
و تنهایی ام را
مزه مزه می کنم
هر شب ! ...
دل نوشته عاشق پاییز
سلام
داش ممد من که لینکمو هر چقدر گشتم پیدا نکردم